logo دریـافت اپلیکیشن فیـلمزی
دانلود سریال شهرزاد

دانلود سریال شهرزاد (2015–2018)

مدت زمان: 60 دقیقه کشور: رده سنی:

در ایران، تهران، 1332، شهرزاد و فرهاد همدیگر را دوست دارند و قصد ازدواج دارند، اما مافیای بزرگ بزرگ آقا سرنوشت دیگری را برای آنها رقم زده است.

رضایت کاربران
100% (3 رای)
حجم مصرفی شما نیم بها محاسبه می‌شود.

دانلود سریال شهرزاد  Shahrzad کیفیت عالی  + فصل اول دوم و سوم شهرزاد بصورت رایگان همراه با خلاصه هر فصل

 

داستان شهرزاد:

سریال «شهرزاد» به کارگردانی «حسن فتحی» و بازی «ترانه علیدوستی» ، «شهاب حسینی» ، «علی نصیریان» و «مصطفی زمانی» یک سریال درام تاریخی و عاشقانه است که برای پخش خانگی تولید شده است .

داستان سریال شهرزاد از زمان کودتای ۲۸ مرداد به بعد اتفاق می‌افتد و بیشتر مضمونی رمانتیک دارد و می‌توان آن را ملودرامی عشقی جنایی تعریف کرد زیرا این اثر معتقد است “در تندباد حادثه ، عشق اولین قربانی است” .

سریال شهرزاد با هنرنمایی سه نسل از هنرمندان ایرانی ، پرهزینه‌ترین سریال شبکه نمایش خانگی است که داستان عاشقانه‌ای را در تهران قدیم روایت می‌کند . «شهرزاد» سومین محصول شرکت تصویر گستر پاسارگاد می باشد .

حسن فتحی که افزون بر کارگردانی سریال «شهرزاد» ، نویسندگی آن را نیز انجام داده ، پیش از این مجموعه‌های پهلوانان نمی‌میرند ، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه و شب دهم را ساخته است .

سریال شهرزاد از معدود سریال هایی است که برای ساخت و پرداخت تک تک کاراکترهایش فکر زیادی شده . د

رست است که گهگاه برخی شخصیت ها آن طور که باید شناسنامه ای درست و قابل درک ندارند ، اما مسئله اینجاست که حضور هیچ کدامشان بی دلیل نیست . از مادران و خواهران خانواده که بگذریم ، دیگر نقش ها همگی در پیشبرد اتفاقی مهم تاثیر دارند ، دانلود رایگان 3 فصل شهرزاد بصورت نیم بها از سایت فیلمزی.

 

دانلود فصل اول سریال شهرزاد

سریال شهرزاد از آن دست سریال‌هایی است که ارزش دارد

واو به واو و لحظه به لحظه‌اش را دنیال کنید. با توجه به اینکه فصل سوم سریال شهرزاد در حال پخش است

هستند مخاطبان عزیزی که بعضی از بخش‌های مهم فصل نخست را از خاطر برده‌اند

بیایید برای یادآوری خلاصه سریال شهرزاد فصل اول را تا به انتها دنبال کنیم.

داستان دو دلداده
خلاصه سریال شهرزاد فصل اول در برهه‌ای از تاریخ اتفاق می‌افتد که

دکتر مصدق بر سر قدرت است. ما در شروع سریال شاهد

رابطه عاشقانه دو جوان به نام شهرزاد (ترانه علیدوستی)

و فرهاد (مصطفی زمانی) هستیم که قرار است با هم ازدواج کنند.

شهرزاد دختری مستقل و روشن‌فکر که دانشجوی پزشکی است

و فرهاد نویسنده و شاعری که دانشجوی ادبیات است.

پدر این دو هاشم و جمشید دو دوست قدیمی هستند.

پدر هر دوی آنها از افراد یکی از بانفوذترین مردان قدرتمند شهر یعنی بزرگ آقا (علی نصریبان) هستند.

بزرگ آقا دیوان سالار کیست؟
خرید سریال شهرزاد

بزرگ آقا با بازی درخشان علی نصیریان مردی است بانفوذ و ثروتمند

که شخصیتی پدرخوانده‌گونه دارد که افراد زیادی تحت نفوذ یا حمایت او هستند.

او رقبای بسیاری دارد که در طول داستان به موازات قصه اصلی

ما شاهد رویارویی و درگیری او و نوچه‌هایش با آنان هستیم.

تنها افراد خانواده بزرگ آقا عبارتند از دخترش شیرین (پریناز ایزدیار)

و دامادش قباد (برادرزاده بزرگ آقا) (شهاب حسینی) هستند.

یکی از مشکلات خاندان دیوان سالار بچه نداشتن شیرین و قباد است.

شیرین دختری نازپروده است که با وجود اینکه عاشق قباد است

مدام او را را نازا می‌خواند و تحقیر می‌کند.

قباد مردی است که اختیاری از خود ندارد

و همه چیزش تحت نظر و امر عمویش است و فهمیده که بدرفتاری با شیرین

حتی ممکن است به قیمت جانش تمام شود.

پس بی تفاوت به آنچه در اطرافش می‌گذرد مدام در حال خوشگذرانی است.

نجات فرهاد از اعدام و از دست دادن شهرزاد
فرهاد که از طرفداران دکتر مصدق است و بخش ادبی یک نشریه کار می‌کند.

در جریان آشوب و درگیری‌های خیابانی کودتای ۲۸ مرداد

فرهاد به اتهام قتل یکی از اراذل شهر به نام یدی گلدره‌ای

و توطئه علیه سلطنت به اعدام محکوم می‌شود.

شهرزاد که به واسطه زدن آمپول‌های بزرگ آقا به عمارت او آمد و شد دارد

و هرازگاهی با او صحبت می‌کند برای کمک خواستن نزد او می‌رود.

سرانجام در حالی که هر دو خانواده در ماتم اعدام فرهاد هستند

بزرگ آقا به خاطر خواهش‌های هاشم و شهرزاد، فرهاد را از اعدام می‌رهاند.

خانواده فرهاد تصمیم می‌گیرند برای اینکه تلخی این ماجرا از کام همه بیرون برود

بساط عروسی این دو دلداده را بر پا کنند.

در این میان جمشید، پدر شهرزاد (محمود پاک نیت) با این وصلت مخالف است

و می‌گوید حکومت دست از سر جوجه مصدقی‌ها بر نمی‌دارد

و شهرزاد با فرهاد – که هر لحظه ممکن است

دوباره در دردسر بیفتد – آینده‌ای ندارد.

اما جمشید به خاطر رفاقتش با هاشم (مهدی سلطانی)، پدر فرهاد

نمی‌تواند مراسم را به هم بزند پس دست به دامن بزرگ آقا می‌شود

و از او می‌خواهد هر طور شده جلوی وصلت شهرزاد و فرهاد را بگیرد.

ازدواج شهرزاد و قباد دیوان سالار
شهرزاد بازیگران

چاره بزرگ آقا مُهری است که خوشی کوتاه مدت شهرزاد و فرهاد را باطل می‌کند.

او امر می‌کند تا شهرزاد به همسری قباد، دامادش درآید

تا دیگر طرف حساب فرهاد و پدرش جمشید نباشد.

او خوب می‌داند که کسی روی حرف بزرگ آقا حرف نخواهد زد.

با این ترفند هم خواسته جمشید عملی می‌شود هم وارثی برای خاندان دیوان سالار به دنیا خواهد آمد.

نکته جالب توجه که باید درباره فصل اول بگوییم و دلمان نیامد

در خلاصه سریال شهرزاد فصل اول نادیده گرفته شود، علاقه رازآلود بزرگ آقا به شهرزاد است.

فرهاد و شهرزاد تمام تلاششان را می‌کنند تا خواسته بزرگ آقا را عملی نکنند

اما در نهایت چاره‌ای جز فرار باقی نمی‌ماند. اما اکرم (گلاره عباسی) شاگرد خیاطی

که از ماجرا مطلع می‌شود برای نزدیک شدن به خاندان دیوان سالار، بزرگ آقا را از ماجرا با خبر می‌کند

تا دو دلداده را از میانه راه باز می‌گردانند. اکرم به پاس این خوش خدمتی ندیمه شیرین می‌شود.

شهرزاد متوجه می‌شود که برای نجات جان فرهاد چاره ای جز

پذیرفتن ازدواج با قباد ندارد. گویا حرف بزرگ آقا حقیقت دارد که:

دل آدم یمین میره… زندگی یسار… هیچ وقتم به هم نمیرسن…

دانلود سریال شهرزاد قسمت اول تا آخر

عشق قباد به شهرزاد و افزایش کم توجهی به شیرین
سریال شهرزاد فصل اول

شهرزاد با قباد ازدواج می‌کند. شیرین که از این ماجرا سخت پریشان است

از همان ابتدا بنای ناسازگاری و تحقیر شهرزاد را می‌گذارد.

قباد به شهرزاد علاقمند می‌شود و شهرزاد نیز

سعی می‌کند زندگی اجباری‌اش را بپذیرد و آن را بسازد.

شیرین روز به روز پریشان‌تر می‌شود و اکرم به او یک نوشیدنی قوی می‌خوراند

که هوشیاری‌اش را زایل می‌کند. قباد با اینکه اجازه دارد تنها یک شب نزد شهرزادش باشد

اما روز به روز عاشق‌تر می‌شود. خوشی قباد با به دنیا آمدن پسرشان امید

که بزرگ آقا او را کبیر می‌نامد صدچندان می‌شود.

در این میان قصه‌های فرعی مانند انتقام‌گیری‌های بزرگ آقا دیوان سالار از قاتلان خانواده‌اش رخ می‌دهد.

عشق رازآلود فرهاد و آذر (رویا)
قسمت های قبلی سریال شهرزاد

در زندگی بی رنگ و بوی فرهاد که زخمی فراق است

زنی شاعر به نام رویا (غزل شاکری) وارد می‌شود.

آن دو در معاشرت‌های کاری به یکدیگر علاقمند می‌شوند.

قلب فرهاد دوباره جان می‌گیرد. او تصمیم به ازدواج با رویا می‌گیرد.

اما پدرش رازی را برای او آشکار می‌کند

که رویای تازه متولد شده فرهاد ویران می‌شود.

رویا کسی نیست که گفته است او آذر گلدره‌ای است

که بیوه یدی است. کسی که مرگ اتفاقی‌اش را به گردن فرهاد انداخته بودند.

آذر اجیر شده بود تا اطلاعاتی را که ممکن بود

فرهاد در شب اعدامش از هم بندی‌اش شنیده باشد به دست بیاورد.

اما آذر خود را سپر بلای فرهاد می‌کند تا او کشته نشود

و خودش گلوله می‌خورد. آذر با کمک شهرزاد از مرگ می‌رهد.

اما باید فرار کند. آذر در این بازی واقعا به فرهاد دل باخته است

از او می‌خواهد که با او بیاید، دل فرهاد به رفتن رضا نیست و با او نمی‌رود.

سرانجام آذر در موقع فرار دستگیر می‌شود

و بعد از نوشتن نامه‌ای عاشقانه برای فرهاد خودکشی می‌کند.

او در آخرین دستخطش برای فرهاد می‌نویسد:

محبوب من بگذر ز من… ورق بزن مرا… به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع می‌کند…

داغ دوست صمیمی و معشوقه اش بر دل فرهاد زخم خورده
حادثه تلخ دیگری که فرهاد را پریشان‌تر می‌کند، مرگ دو دوست اوست.

بابک (امیرحسین رستمی) و مریم (مینا وحید) دو بازیگر تئاتر که

قرار است با یکدیگر ازدواج کنند. سرهنگ تیموری (هومن برق‌نورد)

از افراد بانفوذ شهر قصد به دست آوردن مریم را دارد.

با دادن وعده‌هایی به او باعث جدایی آن دو می‌شود.

بابک قصد کشتن تیموری را دارد اما گلوله تیموری

به جای بابک به مریم اصابت می‌کند و بابک هم با دیدن مرگ محبوبش

با شلیک گلوله به تیموری خودش را هم می‌کشد.

عشق شیرین نجیب زاده ای به نام همایون
سریال شهرزاد چند قسمت است

خلاصه فصل اول سریال شهرزاد این گونه آغاز می‌شود… از سوی دیگر در اطراف شیرین سر و کله فردی

با شخصیت و نجیب زاده به نام همایون (امیرحسین فتحی) پیدا می‌شود

که او را سخت تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ تا جایی که شیرین به فکر متارکه از فرهاد می‌افتد.

با پیگیری‌های حشمت، مشاور امین بزرگ آقا، معلوم می‌شود که همایون یک کلاه بردار است.

اما در واقع همایون اجیر شده خود حشمت است.

حشمت طوری صحنه‌سازی می‌کند تا قباد حق همایون قلابی را کف دستش بگذارد

و نزد بزرگ آقا خودی نشان بدهد. در تمام طول فصل اول

حشمت به طور مرموزی مراقب قباد است تا موقعیت او در خاندان تقویت شود. اما چرا؟

صحنه سازی برای خیانت شهرزاد و نقشه قتل بزرگ آقا
دانلود فصل اول سریال شهرزاد با لینک مستقیم

شهرزاد در ملاقاتی اتفاقی فرهاد را می‌بیند

و دستمالی را که بزرگ آقا به یادگار به او داده بود را بر زخم دست او می‌بندد.

بی خبر از اینکه فردی که در تعقیب اوست از این ملاقات اتفاقی عکس می‌گیرد.

عکس‌ها به بزرگ آقا داده می‌شود

و به او گفته می‌شود که شهرزاد هنوز با فرهاد در تماس است.

بزرگ آقا برای اینکه از نزدیک خیانت شهرزاد را ببیند

به گفته فردی ناشناس به محل قرار فرهاد و شهرزاد می‌رود

غافل از اینکه این یک توطئه برای قتل اوست.

او از ترور جان سالم به در می‌برد.

در ادامه داستان حشمت (ابوالفضل پورعرب) کشته می‌شو.

(آقای ابوالفضل پور عرب در مصاحبه اش در برنامه دورهمی مهران مدیری

اعلام کرده بود به دلیل اینکه نمایش نامه با آنچه پیش از قرارداد با او هماهنگ شده بود

تفاوت داشت و به همین دلیل ترجیح داد از سریال شهرزاد جدا شود.)

و نصرت (پرویز فلاحی پور) برادرش از زندان آزاد می‌شود

و به جای برادرش، مشاور بزرگ آقا می‌شود.

او هم مانند حشمت به شکل عجیبی مراقب قباد است.

خاندان‎های با نفوذ دیگر از قدرت بزرگ آقا راضی نیستند و تصمیم به نابودی او می‌گیرند.

عشق نصرت به شربت و انتقام بزرگ آقا از کسانی که قصد جانش را کرده بودند
کسی که قصد کشتن بزرگ آقا را داشت زنی به نام شربت (پانته‌آ پناهی‌ها) است.

افرادی که او را اجیر کرده‌اند قصد جانش را کرده‌اند

و او به بزرگ آقا پناه می‌آورد و در قبال قول حمایت بزرگ آقا

همه توطئه‌چین‌ها را لو می‌دهد و یکی از آنان را که بزرگ خانواده قدرتمند بهبودی است می‌کشد.

این کشت و کشتار سرآغاز خون‌ریزی‌های مافیاگونه

در شهر و بین خانواده‌های قدرتمند می‌شود.

شربت در خانه بزرگ آقا پنهان می‌شود

و در طول داستان، به تدریج نصرت دلداده او می‌شود.

صحنه سازی شیرین برای خودکشی و جدایی شهرزاد از قباد و مرگ پدر شهرزاد
شیرین روز به روز تحت تاثیر نوشیدنی که ندیمه‌اش اکرم به او می‌دهد

و فشار عصبی پریشان‌تر می‌شود تا اینکه در یکی از خوابگردی‌ها

و هذیان گویی‌هایش باعث مرگ کلفت خانه می‌شود.

کلفت نگون بخت را پنهانی خاک می‌کنند

و این راز بین بزرگ آقا و نصرت و اکرم باقی می‌ماند.

شیرین سعی می‌کند خودش را بکشد

و این موضوع آنقدر بزرگ آقا را پریشان می‌کند که تصمیم می‌گیرد

برای آسایش شیرین حکم به طلاق شهرزاد و قباد بدهد.

بی خبر از اینکه خوردن سم فقط نقشه‌ای بود که اکرم کشیده بود

تا به شیرین کمک کند تا شهرزاد را از زندگی‌اش بیرون کند و فرزندش را به دست بیاورد.

قباد علی‌رغم میل باطنی به ناچار شهرزاد را طلاق می‌دهد

و امید شهرزاد را از او جدا می‌کنند. پدر شهرزاد که خود را

مقصر سیاه بختی دخترش میداند دق می‌کند و می‌میرد.

شروع دوباره عشق شهرزاد و فرهاد
دست سرنوشت شهرزاد و فرهاد را دوباره روبروی هم قرار می‌دهد.

فرهاد این بار نمی‌خواهد شهرزاد را از دست بدهد

و از او می‌خواهد که دوباره شروع کنند.

او برای شهرزاد شعری می‌خواند که دل زخم‌خورده‌اش را دوباره می‌لرزاند

در من کوچه ای است که با تو در آن نگشته‌ام. سفری است که هنوز با تو نرفته‌ام.

روزها و شب‌هایی است که با تو به سر نکرده‌ام و عاشقانه‌هایی که هنوز با تو نگفته‌ام.

قباد که هنوز شهرزاد را از آن خود می‌داند با فرهاد درگیر می‌شود.

اما شهرزاد تصمیمش را گرفته او به قباد می‌گوید که می‌خواهد با فرهاد ازدواج کند.

و اینجاست که یکی از عاشقانه‌ترین صحنه‌های فصل اول شهرزاد رقم می‌خورد.

شهرزاد گردنبند مرغ آمینی که در روزهای دور از فرهاد هدیه گرفته بود را به او می‌دهد و به او می‌گوید:

اینو دوباره به من بده… بیا این لحظه رو وصل کنیم به همزادش در گذشته دور

انگار هیچ کابوسی این وسط نبوده… بیا برگردیم به نقطه صفر…

انگار برگشتیم به اون روزها… نه خسته‌ایم… نه پیریم نه این همه زخمی…

وصیت بزرگ آقا و خطر قتل او
این بار حتی بزرگ آقا هم به هاشم می‌گوید که راضی است

تا شهرزاد و فرهاد با هم ازدواج کنند. قباد آشفته و پریشان است.

و مدام به بزرگ آقا اعتراض می‌کند… بزرگ آقا که می‌فهمد

قباد دیگر مانند سابق نیست و از شیرین حمایت نمی‌کند

تصمیم می‌گیرد وصیت نامه‌اش را تغییر بدهد و همه اموالش را به نام شیرین کند.

نصرت از این ماجرا بو می‌برد. او نمی‌خواهد این اتفاق بیفتد.

حتی به فکر می‌افتد با استفاده از شربت بزرگ آقا را از میان بردارد.

بهترین سریال ایرانی شهرزاد است

مرگ بزرگ آقا و وصال شهرزاد و فرهاد
بالاخره روز عقد شهرزاد و فرهاد می‌رسد. خوشی که شبیه به رویاست تا واقعیت.

وقتی که همه در تدارک مراسم هستند.

به فکرشان هم خطور نمی‌کند در عمارت بزرگ آقا

حادثه‌ای در حال اتفاق است که زندگی همه آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

قباد قصد بر هم زدن مراسم عقد را دارد.

شیرین با توهین و تحقیر قباد قصد دارد مانع رفتن او شود.

آن دو درگیر می‌شوند و شیرین با ضربه‌ای اتفاقی بی‌هوش می‌شود.

بزرگ آقا از راه می‌رسد و با قباد گلاویز می‌شود. بزرگ آقا بدحال می‌شود و روی زمین می‌افتد.

نصرت خودش را به مهلکه می‌رساند و کمکی به نجات بزرگ آقا نمی‌کند.

بزرگ آقا قبل از آنکه بتواند وصیت‌نامه را تغییر بدهد می‌میرد.

نصرت بی خبر از اینکه اکرم فالگوش ایستاده است پرده از رازی بزرگ برمی‌دارد.

قباد فرزند نصرت است!

آرامش قبل از طوفان
در سوی دیگر هاشم لحظاتی قبل عقد از مرگ بزرگ آقا باخبر می‌شود

اما به دیگران نمی‌گوید تا خطبه جاری شود. در میان شادی و هلهله

همه اعضای خانواده، این هاشم است که می‌داند این آرامش قبل از طوفان است.

قباد پریشان است اما نصرت به او می‌گوید که حالا وقتی است که

او می‌تواند هر چیزی را که می‌خواهد به دست بیاورد…

و او آخرین دیالوگش را می‌گوید… تنها یک کلمه… شهرزاد…

در این صحنه است که تماشاگر از نگاه قباد و فکرش می‌ترسد…

پایان فصل اول

 

دانلود فصل دوم سریال شهرزاد

سریال شهرزاد 2 نیز به مرحله عرضه رسید که مخاطبین منتظر میباشند تا ادامه داستان شهرزاد 1 راکه بسیار پیروز بود دنبال نمایند.

سری اول آلبوم تلویزیونی شهرزاد که دقت همۀ مخاطبینش را جلب کرد در ایران و خارج از این طرفدارانی پیدا کرده هست به علت پر مخاطب بودن این سریال کارگردان این سریال خوشگل تصمیم گرفته هست اگر به دنبال اطلاعات بیشتر در باره سریال شهرزاد در ویکی پدیا پیدا میکنید

 

سری دوم این سریال را بازیگران مشهور و مشهور آغاز نماید ماجرای کاراکترهای اصلی به کجا میکشد و شخصیت هاي اخیر چه نقشی در ماجراهای این فصل دارند؟

 

حدود 44 روز دیگر نخستین قسمت فصل دوم شهرزاد به بازار می‌آید و دوباره ماجراهای فرهاد، قباد و شهرزاد، نقل محافل مردم میشود. از این دوشنبه تا دوشنبه بعدی حرف از این هست که فرهاد چکار میکند و ماجرای قباد چه می‌شود و … در این بین کلی شایعه هم از سرگذشت آدم هاي قصه بیرون می‌آید تا تنور سریال داغ تر بماند اما آیا فصل دو می‌تواند به اندازه فصل اول نفسگیر باشد.

 

اصلا ماجرای فصل دو روی چه قصه اي سوار هست. حالا که شهرزاد و فرهاد به هم رسیده اند و بزرگ آقا هم مرده، ماجرا از این به بعد کجا می‌رود؟ تکلیف دم و دستگاه بزرگ آقا دیوان سالار چه میشود و قباد که حالا به همه ي چیز رسیده و قدرتی پیدا کرده، چه بلایی سر فرهاد و شهرزاد می آورد؟ آیا ضریب قدرتش به اندازه اي هست که شهرزاد را در تنگنا قرار دهد و مجبورش کند فرهاد را ول کند و بیاید با او و کبیر زندگی کند.

قسمت جدید سریال شهرزاد کی میاد

این‌ها همه ي سوالاتی هست که حتما در ذهن تک تک مخاطبان پیگیر سریال هست و لحظه شماری میکنند تا فصل دو شروع شود تا به جواب انها برسند. گرچه ما جواب بعضی از سوال ها را داریم.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

وقتی فصل اول گل کرد و شهرزاد سر زبان ها افتاد، سرنوشت کاراکترها برای مردم مهم شد. شایعه ها درمورد سرنوشت آدم هاي اصلی قصه چندان شد و دهان به دهان گشت و بعضی رسانه ها هم شروع کردند به نشر این شایعه ها که گرچه تا حد زیادی هم درست بود. یکی از این شایعه ها درمورد مرگ بزرگ آقا بود که بعدها معلوم شد درست بوده و دیگری درمورد عقبه شخصیت قباد شایعه شده بود پسر حشمت هست که گرچه این هم با اغماض درست در آمد.

 

ابوالفضل پورعرب که بازیگر نقش حشمت بود، از یک جایی با فتحی به مشکل خورد و او هم مجبور به حذف کاراکترش شد و نصرت با بازی پرویز فلاحی پور جایگزین او شد. در انتهای فصل اول هم معلوم شد که قباد پسر نصرت هست؛ یعنی اگر کاراکتر حشمت حذف نمی شد، قرار بر همین بود که در آخر مشخص شود که قباد پسر کارگزار و دست راست بزرگ آقاست که با دقت به اتفاقاتی که افتاد، حشمت جایش را به نصرت داد و بقیه ماجرا.

 

همه ي این‌ها را گفتیم که به این جا برسیم که فتحی بعد از لو رفتن این ماجراهای کلیدی فصل اول خیلی محتاط شد و از همان ابتدای ساخت، همه ي چیز را خیلی سفت و سخت گرفت تا فصل دوم از گزند این آسیب در امان بماند. به دلیل همین هم در قرارداد همۀ عوامل سریال بند سفت و سختی گنجانده شد که حق ندارند

 

هیچ حرفی درمورد سریال بزنند، ضمن اینکه در گروه هم فقط بازیگران نقش هاي اصلی در جریان کلیت داستان و کاراکترهای شان میباشند و سر صحنه هم همۀ چیز تا حد زیادی سکرت هست اما ما اطلاعات مختصری به دست آورده ایم.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

راز مگو فاش میشود

آخرین قسمت که خاطرتان هست، نصرت، تیر خلاص را به بزرگ آقا می‌زند و ماجرای خودش و قباد را می‌گوید، اینکه قباد پسرش هست و … همه ي این ها را اکرم مستخدمه شیرین که پشت در فال گوش ایستاده، میشنود و همین کار دست قباد و نصرت می‌دهد. انها فکر میکنند از این جا به بعد همه ي کاره دم و دستگاه بزرگ آقا میباشند

 

و هر طور که بخواهند اسب شان را می تازانند اما اکرم تبدیل به سنگ بزرگی سر راه شان می‌شود. او برای اینکه راز مخفی قباد و نصرت را برملا نکند، شروع به باجگیری از انها میکند.

 

مسافری از کرمان

باز هم جهت یادآوری، بزرگ آقا یک خواهری در کرمان داشت که شیرین را زمانی که قباد با شهرزاد ازدواج کرد، آنجا فرستاد تا از ماجرا دور باشد؛ خواهری که هیچ وقت در فصل اول وی را ندیدیم اما با دقت به اطلاعاتی که داده می شد، معلوم بود که بزرگ آقا با همه ي دبدبه و کبکبه اش روی او خیلی حساب می‌کند

 

و حتی یک جورهایی از این خواهر غایب، حرف شنوی دارد. از کدهایی که داده می شد، معلوم بود که عمه بلقیس، زن باصلابتی هست که بزرگ آقا این قدر قبولش دارد و حالا و در فصل دوم از این عمه خانم رونمایی میشود، عمه اي که اتفاقا اکرم را هم مفید می شناسد، چون شیرین با اکرم به کرمان سفر کرد و سه ماه پیش او ماند.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

تاثیر آقای جادوگر

یک یادآوری دیگر، قطعا یادتان هست که اکرم در فصل اول شیرین را چیزخور کرده بود و به دلیل داروهایی که میخورد، توهم می زد؛ یعنی بستر برای اینکه شیرین وضعیت و احوال روحی نامناسبی داشته باشد، مهیا بود. در فصل دوم و بعد از مرگ بزرگ آقا کلا قاتی میکند و یک جورهایی مجنون و دیوانه میشود

 

و همین شرایط را برای به قدرت رسیدن کامل قباد مهیا می‌کند. در واقع قباد از فرصت پیش آمده سود برده و اداره امور را در دست میگیرد و شروع می‌کند به یکه تازی.

 

سقوط و ادامه داستان

چند وقت پیش، نخستین کلیپ فصل دوم شهرزاد با نام «فندک تب دار» منتشر شد. در نماهایی که برای این کلیپ بهره گیری شده بود، دیدید که قباد با شهرزاد دیالوگی دارد با این مضمون که فرهاد را ول کند و برگردد. او همین جا تاکید می‌کند که همین حالا همه ي چیز از قدرت و ثروت بزرگ آقا را در اختیار دارد و می‌تواند زندگی بی دردسری داشته باشد.

 

او حتی وعده میدهد با دقت به اینکه دیگر از بزرگ آقا خبری نیست، می‌تواند شیرین را هم بپیچاند. قباد در حالی این وعده ها را به شهرزاد میدهد و خودش را همۀ کاره دم و دستگاه دیوانسالار می پندارد که عمه بلقیس در کرمان از یکه تازی او باخبر شده. برای همین شال و کلاه میکند و بار و بندیل را می بندد و روانه شهر تهران میشود تا قباد را سر جایش بنشاند.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

شهرزاد

غم و غصه ناتمام

شهرزاد نقطه مقابل دیوان سالارهاست؛ همانی که قرار بود دم و دستگاه دیوان سالار را به هم بریزد. شاید انتظارتان این هست که وضعیت شهرزاد مفید شود و غم و غصه این دختر با مرگ بزرگ آقا به اتمام برسد اما این اتفاق رخ نمی‌دهد چون یک دیوان سالار دیگر در قصه داریم. موضوع خوشی هاي یک قسمت و دو قسمت نیست

 

که شهرزاد در همین فصل قبل هم چند قسمتی با نامزدش خوش بود و بعد سعی کرد همسر خوبی برای قباد باشد اما به هر دلیلی از هیچ کدام شان خیر ندید.پس اگر شهرزاد عشق نافرجام با نامزدش را تجربه کرده و بی وفایی و بدعهدی از شوهرش دیده، در فصل دوم با همسر سابق مستبدش مواجه میشود که میخواهد

 

وی را با زور به زندگی برگرداند. یعنی اینجای قصه که خیلی برای شهرزاد خواستنی نیست اما او که از همسرش جدا شده و بیوه هست،از سمت نامزدش هم ظاهرا خیری نمی‌بیند. فرهاد دیگر آن فرهاد عاشق پیشه و شاعر نیست. فرهاد یاغی که دست به تفنگ میبرد حتما آن مردی نیست که شهرزاد بخواهد

 

به زندگی راهش دهد. یک قدم عقب بگذارید و دوباره قصه را نگاه کنید؛ شهرزاد در قسمت اول با تمام مثبت اندیشی اش از همه ي بدی دید. حالا در فصل دوم هم به شکل دیگری قرار هست همین قدر آزار ببیند.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

قباد

از عرش تا فرش

فصل دوم که شروع بشود زمان اسب تازاندن هاي قباد هست. پسری که همۀ کاره دم و دستگاه بزرگ آقا شده و همه ي چیز را به دست آورده. او میتواند شیرین را کنار بزند و با زور، دوباره شهرزاد را هم به دست بیاورد.

 

فصل دوم لابد با همان عکس آخر فصل اول شروع می‌شود که قباد در حال سیگار کشیدن بود و از موضع قدرت حرف می زد. اینکه یکه تازی هاي قباد تا کجای قصه ادامه پیدا می‌کند و کارهایش را تا کدام قسمت پیش می‌برد، مشخص نیست. گرچه هنوز هم مشخص نیست که فصل دوم را دقیقا از کجا آغاز می‌کنند اما احتمالا در ابتدا با یک قباد قدرتمند میراث دار بزرگ آقا مواجه هستید و در ادامه شرایط خیلی هم به نفع قباد نخواهد بود.

دانلود سریال شهرزاد کامل

اینکه او مدت ها زیر یوق شیرین و بزرگ آقا بود و گرچه این بار هم نمیتواند خیلی خوش باشد از قسمت هاي تراژیک در مورد قباد هست. رعیت زاده اي که انگار جهان هیچ جور با او نمی سازد. حدس و گمان هایي که در مورد قباد وجود دارد این هست که شرایط قصه سبب میشود که با وجود دیکتاتوری هایش از یک جایی به بعد مخاطبان سریال با او همذات پنداری ویژه اي می‌کنند.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

فرهاد

علیه مرغ آمین

شما با یک فرهاد دیگر مواجه هستید؛ فرهاد دست به اسلحه، طغیانگر و حتی … با فرهادی که شاید به اندازه قبل شاعر و عاشق نباشد و عصیان کند. یک عصیانگر که دیگر مظلومیت هاي قبل را ندارد. در فصل اول فرهاد شاید مهمترین نقش مرد در داستان عشقی سریال بود اما رفتارهایی داشت که کاراکترش را بعنوان یک مرد ایرانی

 

آن سال ها باورناپذیر می‌کرد: پسری که عاشق و شاعر هست اما همزمان مبارزه می‌کند، زندانی می‌شود و عشق اش را می دزدند اما سکوت میکند و خلاصه همه ي وقت سعی میکند تابلوی کاملی از اخلاق باشد، همۀ محسنات را داشته باشد و دست آخر حقش را هم بخورند.

 

این انتقاد از کاراکتر فرهاد را مصطفی زمانی در گفتگوی سال قبل همشهری جوان این طور پاسخ داد: «من هم نظرم این بود که فرهاد نباید این قدر کاراکتر سفیدی داشته باشد و باید خاکستری باشد.»مصطفی زمانی که گرچه آن روزها بخش هایي از فیلمنامه فصل دوم را خوانده بود از حضور یک فرهاد اخیر خبر می داد: «فرهادی که شما در فصل دوم می‌بینید

 

یک چیز متفاوت با فصل اول هست. او کلا شخصیتش متحول میشود و یک جورهایی دست به طغیان میزند و یک چیز دیگری می‌شود، منیعنی میزان تغییر و تحول شخصیتی او آن قدر چندان هست که حتی مخاطب یک جاهایی از او می ترسد.»

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

نخستین تیزری راکه از فصل دوم شهرزاد منتشر شد، یکبار دانلود کنید و مشاهده نمایید، فرهاد در پلان هایي که از او می‌بینیم کاملا منطبق با تعریفی هست که زمانی از او داده، اسلحه میکشد، گردنبند مرغ آمین را پاره میکند و …

 

بلقیس

دیوان سالار مستبد

ببخشید که این را میگوییم اما همه ي آنهایی که فکر کرده اند با مردن بزرگ آقا قسمت سفید داستان کمی نفس می‌کشد، کور خوانده اند. عمه بلقیس که روزگاری نقش ملازم استراحتگاه شیرین در کرمان را داشت، حالا در قاتمت یک دیوان سالار محکم به قصه می‌آید. هر چند به نظر می‌رسد که قباد به دلیل وصیت بزرگ آقا همۀ کاره دیوان سالار میشود

 

اما عمه بلقیس زیر بار این وصیت نمی‌رود. گرچه دلایل اینکه زیر بار نمی‌رود کاملا مشخص هست اما نکته مهم در فصل دوم این هست که بلقیس به مهم‌ترین قطب سریال تبدیل میشود. یک دیوان سالار پر اصل و نصب که می‌آید دم و دستگاه برادرش را از فروپاشی نجات می‌دهد.

 

مواضع عمه بلقیس گرچه در مورد آشفته بازاری هاي شهربانی، رقبا و حتی شهرزاد و فرهاد و خانواده اش مشخص نیست اما انچه از فصل دوم مشخص شده این هست که او با بهره گیری از اطلاعاتی که به دست می آورد، به استان تهران می‌آید، صاحب صندلی میشود و به مسیر برادر در زورگویی و استبداد ادامه میدهد.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

شیرین

بیچاره شیرین؛ امان از شیرین

در مورد شیرین بعید هست چیزی خارج از پیش بینی ها رخ بدهد؛ یعنی با دانستن روند فصل اول می‌توانید فصل دوم را پیش بینی کنید. شیرین دیکتاتور شاید مثل پدرش تاوان کارهایی راکه کرده پس میدهد. او که تا توانسته به زیردست هایش زور گفته و قباد را تحقیر کرده، حالا با رفت و آمد پیش دعانویس و رمال و خوردن داروهای عجیب و غریب خودش را در وضعیتی بد قرار داده.

 

شیرین بزرگترین پشتوانه اش یعنی بزرگ آقا را از دست داده هست و رسما دیگر کسی نیست که هوایش را داشته باشد. در این وضعیت و پیش از اینکه کاراکتری مثل عمه بلقیس وارد داستان شود، کارش به جنون میکشد. گرچه متغیری مثل عمه خانوم می‌تواند در قسمت هاي بعدی شیرین را احیا کند که یک دیوان سالار دیگر باشد

 

اما این قسمت ماجرا هنوز لو نرفته و کسی نمیداند که شیرین بیچاره دوباره در قصه نقش پررنگ پیدا میکند یا خیر. آن چه در مورد شیرین میدانیم وخامت حال و روزش و گرچه جنون چندان هست، بقیه اش اما در ادامه مشخص میشود.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

اکرم

سیاه سیاه؟

اگر اکرم را نزد یک عمه بلقیس دیدید اصلا تعجب نکنید. او همه ي وقت خودش را به مرکز قدرت نزدیک می‌کند که باج بگیرد. کاراکتر اکرم در شهرزاد 2 همانی هست که از اول بود. دختر یک مرد معتاد که وضعیت مالی خوبی ندارد و میخواهد با نردبان کردن همۀ به جاهای بزرگ برسد.

 

اکرم در فصل اول، سعیده خیاط شهرزاد را پله کرد تا به بزرگ آقا برسد. داخل منزل مدام خودش را به شیرین نزدیک کرد تا از طریق بدگویی از شهرزاد جایش را محکم کند. اکرم برای نزدیک شدن به شیرین این قدر در مورد شهرزاد و ندیمه اصلی منزل بد گفت که شیرین در یکی از همان حالت هاي جنونش ندیمه را به پایین هل داد و وی را کشت.

 

اکرم در همه ي قسمت هاي فصل اول هم نیم نگاهی به قباد داشت تا نشان دهد که منتظر فرصت هست که به او هم نزدیک شود اما وقتی در قسمت آخر نصرت، بزرگ آقا را گشت؛ اهرم هاي قدرت در سریال تغییر کرد.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

حالا پیش بینی اصلی این هست که در قسمت هاي اول فصل دوم، عمه بلقیس همه ي کاره میشود. پس منتظر باشید که اکرم نقش همیشگی اش را ایفا کند. دختر سوءاستفاده گری که میخواهد همچنان کنار مرکز قدرت بماند؛ احتمالا در پروسه تغییر قدرت از دست قباد که برادرزاده حقیقی بزرگ آقا نیست به عمه بلقیس نقش بزرگی خواهد داشت.

 

او وقتی که نصرت به قباد، ماجرای پدر و فرزندی را میگفت همه ي چیز را شنیده هست و می‌تواند با این اطلاعات قباد را از هرم قدرت حذف کند.

 

مرد سیاسی و مرموز

این قدر که عمه بلقیس نقش خواهد داشت، قاعدتا نباید نقش بزرگ تری به یک کاراکتر دیگر داده شود اما رضا کیخانیان هم یکی از بازیگران دیگر این فصل هست. در مورد نقش رضا کیانیان این قدر فیلترینگ قوی بوده که هیچ چیز به بیرون درز نکرده. گرچه همین قدر از او اطلاع داریم که از قسمت هاي اول وارد ماجرا میشود

 

اما از قسمت ششم نقشش پررنگ شده و روند قصه را تغییر می‌دهد. برای همین برای حدس زدن نقش و قدرت او باید سراغ تصاویر منتشر شده از سریال برویم.حضور رضا کیانیان پای میز بیلیارد در کافه بزرگ آقا هم خاستگاه وی را نشان میدهد و هم احتمالا قسمتی از ویژگی هایش را لو می‌دهد.

 

حدس هایي هم زده می‌شود که او از مردان قدرتمند سریال هست اما هنوز معلوم نیست که او جزء مردان قدرتمند شهر هست یا از آدم هاي دم و دستگاه قدرت یا حتی شوهر، گماشته یا راننده عمه بلقیس. در مورد کیانیان چیز زیادی نمیدانیم جز همانی که گفتیم. از قسمت هاي اول وارد می‌شود، از قسمت ششم پررنگ میشود و نقشی مهم را بازی میکند.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

آقا پرویز

کارآگاه لمپن و زبل

یکی از خطوط مهم داستان از این به بعد پلیسی میشود؛ یعنی در کنار کاراکترهایی که در قسمت اصلی قصه وارد میشوند و جزء اعضای خانواده و کار آقابزرگ میباشند، یک شخصیت کارآگاه وارد می‌شود که همچنان نقش پلیس و کارآگاهان را در قصه زنده نگه دارد.

 

در قسمت هاي قبل سریال هر چند خطوط داستانی که از شهربانی می گذشت به قدرت و باورپذیری بقیه خطوط داستان نبود اما ظاهرا تصمیم بر این شده که با بهره گیری از امیر جعفری رنگ کارآگاهی قصه را اکثر کنند. او یک کارآگاه زرنگ هست اما اینکه چطور وارد قصه میشود، هنوز به صورت شفاف معلوم نیست.

 

این طور حدس زده می‌شود که پس از کشته شدن بزرگ آقا، نیاز ویژه اي وجود دارد که یک نفر پیگیر ماجرا باشد. اسم این کاراکتر «آقا پرویز» هست؛ کارآگاه لمپن و زبل شهرزاد 2.

شرح داستان سریال شهرزاد 2 به طور کامل

اشرافی زاده؟

کم اطلاع ترین کاراکتر شهرزاد 2 حتما فقیه نصیری هست. از او کمتر از رضا کیانیان اطلاع در دست هست و حتی معلوم نیست که چند دقیقه جلوی دوربین قرار گرزفته و چکار کرده. از عکس ها و مدل پوشش او بر می‌آید که از طبقه اشرافی باشد اما همین را هم در نظر نگیرید، به این علت که اطلاعات بسیار جزیی در مورد او وجود دارد. فقیه نصیری ممکن هست نقش مهمی بازی کند و ممکن هست نکند.

فصل آخر سریال شهرزاد کامل

خلاصه داستان سریال شهرزاد قسمت های اول تا پانزدهم فصل سوم در زیر برای شما آورده شده است ، شما میتوانید هر سه فصل را بصورت رایگان از سایت فیلمزی دانلود یا تماشا کنید.
خلاصه داستان قسمت اول از فصل سوم سریال شهرزاد
در این سمت شروانی و بهبودی در مورد نقشه ی قتل قباد با هم دست دوستی میدهند

همچنین اکرم و شهربانی چی (امیرجعفری) در مورد

نگه داشتن بچه ی قباد به توافق می رسانند.

همچنین حمیرا تصمیم به طلاق با هوشنگ را میگیرد.

که مادرش او را از این تصمیم پشیمان می کنند.

همچنین قباد ، هوشنگ را برای خبرچینی

و جاسوسی از زندگی شهرزاد و فرهاد اجیر میکند.

همچنین بهبودی با دزدیدن شروانی به دلیل حرف هایش

در مورد همسرش او را شماتت کرد.

سپس تفنگی خالی به او داد و مثلا او را بخشید

ولی در ادامه قباد در صحنه ظاهر شد و به دلیل دزدین شیرین ، شروانی را کشت

خلاصه داستان قسمت دوم از فصل سوم سریال شهرزاد
خلاصه داستان قسمت دوم از فصل سوم سریال شهرزاد

در این قسمت اکرم که قصد کشتن کبیر (امید) را دارد لو می رود

و پس از سر و صدای کلفت امید ، و رسیدن قباد ، اکرم را اخراج میکند

اکرم که پس از اینکه میفهمد اخراج شده است.

اینکه زن صیغه ای قباد است را لو می دهد

و میگوید که از او حامله است.

پس از آن قباد با زدن او و پرت کردنش از پله ها

بی هوش می شود.

و نصرت اکرم را شبانه از عمارت بیرون می برد.

نصرت که از سوی قباد ماموریت یافته بچه را سقط کند.

با دکتر تماس میگیرد.

صابر عبدلی هم که به کمک یک وکیل فرمایشی آزاد شده است.

اصرار دارد تا شیرین را ببیند و هاشم خان مخالفت میکند

تا اینکه به صورت مخفی با هاشم پیش شیرین می رود.

هوشنگ هم که مشغول به جاسوسی است اخبار را به قباد منتقل میکند.

که این باعث لو رفتن محل اختفا شیرین می شود.

و شیرین هم در حین حرف های عاشقانه می گوید که همچنان به قباد فکر میکند.

هاشم هم خیالاتی شده و با عمه بلقیس یا همان قرص قمر در خیالاتش حرف میزند.

وقتی هاشم بصورت ناگهانی متوجه می شود که او را دنبال کرده اند.

به سرعت برای گرفتن آن فرد اقدام می کند که در حین تعقیب فرد تصادف کرده و می میرد.

در همین حین هاشم نیز فوری برای جابجا کردن شیرین اقدام میکند

خلاصه داستان قسمت سوم از فصل سوم سریال شهرزاد

در قسمت سوم از فصل سوم سریال شهرزاد

هاشم و صابر عبدلی ، شیرین را از دارالمجانین بر میدارند و فرار میکنند.

پس از آن شیرین پیشنهاد میکند او را نزد آقای صدق نوری وکیل خانوادگی آن ها ببرند.

اکرم نیز در بیمارستان بستری است.

و جناب سروان به بالا سر او می رود.

شیرین به جایی امن منتقل می شود

و در کلوب شیرین که این روز ها نامش به کلوب کبیر تغییر کرده .

قباد دیوانسالار و شاپور بهبودی با هم جلسه ای در مورد تجارت هایشان دارند .

پس از آن هاشم و وکیل صدق نوری در مورد وصیت نامه بزرگ آقا

ارث و میراث شیرین و همینطور احتمال قتل بزرگ اقا توسط این قباد و نصرت حرف هایی میزنند.

در بیمارستان ، اکرم را میخواهند به اتاق عمل ببرند تا بچه اش را دکتر میرزاده سقط کند

که سروان آقا پرویز متوجه این موضوع شده و با اسلحه دکتر را تهدید میکند.

و از او در مورد گواهی فوت بزرگ آقا ، برگه ی جنون شیرین

و قصدش برای سقط بچه اعتراف میگیرد.

و او را وادار میکند تا به دروغ بگویند که بچه را سقط کرده

و گواهی های لازم را به نصرت بدهد.

قباد و سرهنگ تیموری همدردی میکنند
قباد و تیموری در مورد عشق های نافرجامشان با هم در رستورانی به درد دل می پردازند.

و همینطور در مورد ماجرای فراری دادن همسر شاپور بهبودی که با کمک عمه بلقیس

و هاشم انجام شده بود حرف هایی را به تیموری میگوید.

سروان آقا پرویز هم به دستیارش دستور می دهد سایه به سایه هاشم خان را تعقیب کند.

نصرت و قباد از ماجرای حمایت سروان آقا پرویز از اکرم با خبر می شوند

و نصرت قول می دهد تا او را با پول بخرد و راضی کند.

پس از آن نامه ای را مدیر مدرسه ای که فرهاد در آن کار میکند به او می دهد

که در آن ، فرهاد را اخراج کرده و به او اجازه ی تدریس نمیدهند.

وعده ی هفتگی دیدار شهرزاد و فرزندش این هفته به تاخیر می افتد

و شهرزاد با ناراحتی به خانه ی دیوانسالار ها میرود.

تهدید قباد به مرگ ، توسط فرهاد
فرهاد نیز پس از شنیدن این خبر اسلحه اش را بر میدارد و به سوی خانه دیوانسالار حرکت میکند.

پس از رسیدن به آنجا با قباد روبرو می شود

و در مورد لغو وعده هفتگی و اخراج فرهاد از مدرسه با او بحث میکند.

همچنین در همین لحظات ، فرهاد بزور وارد خانه ی دیوانسالار شده

و با تفنگ و تهدید وارد خانه می شود.فرهاد تفنگ را به سوی قباد میگیرد.

که نصرت میرسد و پس از دعوت به آرامش ، از آنها میخواهد خانه را ترک کنند.

که در حین ترک خانه ، صدای گریه ی امید (کبیر) می آید.

پس از خروج آنها ، قباد از نصرت میخواهد تا فرهاد را بکشند.

که نصرت …..

خلاصه داستان قسمت چهارم از فصل سوم سریال شهرزاد

همه در حیاط خانه ی هاشم خان جمع شده اند و نگران شهرزاد و فرهاد هستند

که همان لحظه شهرزاد و فرهاد سر میرسند.

هاشم خان در مورد اینکه آیا فرهاد وارد عمارت شد یا نه سوال میکند و جواب سر بالا می شنود.

پس از آن شهرزاد و فرهاد ، در خانه با هم اندکی بحث میکنند.

که حرف هایی که رد و بدل می شود به چک زدن شهرزاد به فرهاد منجر می شود.

که فرهاد از ناراحتی خانه را ترک میکند و شهرزاد به دنبال او به راه می افتد.

که وقتی فرهاد را میبیند که در گوشه ای از یک کوچه نشسته است کنار او مینشیند و از او دلجویی میکند.

گفت و گوی شهرزاد و فرهاد درباره تصمیمشان به فراری دادن دکتر مصدق
در این گفت و گو شهرزاد به اینکه فرهاد میخواهد دست به عمل خطرناکی بزند ، پی میبرد.

و فرهاد قضیه ی تصمیمشان برای فراری دادن دکتر مصدق را به او میگوید.

در حین همین حرف ها هوشنگ مکالمات آنها را بصورت پنهانی گوش می دهد.

ملاقات نصرت و هاشم خان پیرامون اتفاقات شب گذشته
روز بعد شهرزاد و هاشم در اتومبیل در مورد اتفاقات شب قبل

حرف هایی میزنند و شهرزاد موضوع را برای هاشم خان شرح میدهد.

پس از آن نصرت طبق قرارش با هاشم می آید تا با هم حرف هایی در مورد اتفاقات اخیر بزنند.

در حین این حرف ها ، هاشم با عصبانیت ، به اینکه می داند قباد

دو روز قبل از مرگ بزرگ آقا قرار بوده از ارث محروم شود اقرار میکند.

همفکری فرهاد و دوستانش برای فرار مصدق
فرهاد با دوستانش در کافه به صحبت و نقشه کشیدن برای فراری دادن دکتر مصدق می پردازند

در آن طرف قضیه شهرزاد و هاشم در حال برگشتن به خانه هستن

و هاشم حرف های نصرت را شرح می دهد که شهرزاد میگوید

بخاطر اینکه نمیتواند امید را ببیند میخواهد از قباد شکایت کند.

تعقیب و گریز هاشم خان و ملاقات شهرزاد و شیرین
در همین لحظات هاشم متوجه میشود که یک مامور شهربانی

در حال تعقیب آنهاست که همین باعث می شود به سرعت رفته تا او آنها را گم کند.

پس از آن ، با هم به دفتر وکالت صدق نوری می روند.

که در همین میان شیرین نیز در حال سر و صدا برای بیرون رفتن و دیدن عمه بلقیس است.

که هاشم خان مجبور می شود ماجرای مرگ عمه بلقیس را برای او شرح دهد.

که شیرین شروع به بی قراری میکند.

شهرزاد وارد اتاق می شود و به دلداری او میپردازد.

خبر تصمیم فراری دادن مصدق توسط فرهاد و دوستانش به قباد می رسد
هوشنگ نیز شنیده هایش در مورد عملیاتی که در آن فرهاد میخواهد مصدق را فراری دهد را برای قباد میگوید.

هاشم ، شهرزاد ، وکیل صدق نوری و صابر عبدلی به خاطر اصرار

به اتفاق شیرین به آرامگاه بزرگ آقا و عمه بلقیس می روند.

در پایان شیرین بخاطر اذیت های شهرزاد ، از او عذرخواهی میکند.

و از او برای هدف مشترکشان یعنی انتقام از قباد و پس گرفتن کبیر (امید) کمک میخواهد.

و با هم دست دوستی می دهند.

تعقیب هوشنگ توسط مادر شهرزاد و گرفتن مچ او
مادر شهرزاد با شنیدن مکالمه تلفنی هوشنگ و زن جدیدش ، متوجه می شود او زن دیگری نیز گرفته است.

وطبق قرار هوشنگ و آن زنگ درب اداره حاضر میشود تا هوشنگ را تعقیب کند.

و پس از تعقیب خانه ی مهری را یاد میگیرد

و ماجرای ازدواجش با هوشنگ را از یکی از همسایه هایشان میپرسد

مهری هم از هوشنگ میخواهد تا با هم ازدواج رسمی کنند.

خلاصه داستان قسمت پنجم از فصل سوم سریال شهرزاد
خلاصه داستان قسمت پنجم از فصل سوم سریال شهرزاد

در ابتدای این قسمت مادرشهرزاد پس از آنکه هوشنگ خانه ی زن دومش

را ترک میکند ، درب خانه را میزند و وارد خانه می شود و با تهدید

به مهری میگوید که پایش را از زندگی هوشنگ بیرون بکشد

مهری که میگوید کار خلاف شرع نکرده است و صیغه ی اوست ، مادر شهرزاد جا میخورد

و حرفش را تکرار میکند و میخواهد خانه او را ترک کند که مهری میگوید خودتان به هوشنگ بگویید.

و زورتان به من میرسد ؟

که مادر شهرزاد خانه را ترک میکند.

دعوای قباد و نصرت و قهر نصرت
قباد و نصرت در مورد پیشرفت خاندان دیوانسالار با یکدیگر حرف میزنند.

قباد که از حرف های نصرت در این موارد کلافه می شود

میگوید هیچکس درد مرا نمیفهمد و فقط به فکر پر کردن جیب خودتان هستید

نصرت میگوید دردت را میفهمم ولی دیدی که هاشم در مورد اینکه

بزرگ آقا میخواسته همه چیز را به نام دخترش بزند چه گفت

کافیست به اینکه بزرگ آقا خودش مرد یا او را به قتل رساندیم کنجکاو شوند.

اینگونه است که گیر می افتیم

قباد نیز در جوابش میگوید خودت کشتی و خودت هم پاسخش را خواهی داد

نصرت که جا میخورد میگوید : یعنی من اعدام بشم برات مهم نیست

قباد نیز می گوید : نه ، تو هم مثل ذبیح و رجب و اسد ، اسمت به لیست

جان فدا های خاندان دیوانسالار اضافه میشه.

نصرت با عصبانیت میگوید : خیلی نامرد و بی معرفتی قباد

من تو کل دوران حبس به فکر تو بودم ، از وقتی که بیرون اومدم هم شب

و روزمو گذاشتم که چجوری آقا و سالار بشی ، حالا باید این حرفا رو بشنوم

قباد هم با بی خیالی میگوید : با بچه حرف نمیزنی

تو حبس به چی فکر میکردی ؟ نقشه میکشیدی که چجوری بیای بیرون

بعدم یه قائله پدری پسری راه بندازی ، و خودت جا کنی ور دل دیوانسالارا

اونم فقط لفت و لیست ، این منتا رو سر من هوار نکن

همتون ساز خودتونو میزنین ، نصرت هم می گوید :

سفره دیوانسالارا لاخ ریش کسایی که دورت جمع کردی ، نه من

من نصرتم ، پدرتم ، تا الان هر خرابکاری ای من لاپوشونی کردم

هر گندی که بالا آوردی من سر و تهش هم آوردم ، آخریشم همین دختره اکرم

قباد میگوید وضع خودت از من خیلی بدتره آقای پدر ، من جای تو بودم با کلفت دو هزاریا نمیریختم رو هم …

نصرت با عصبانیت میگوید : یه دفعه دیگه ازین حرفا بزنی

که قباد حرفش را قطع میکند و میگوید : چه غلطی میخوای بکنی ؟ برو بیرون …

نصرت موقع خروج عصبی می شود و میگوید : دیگه رنگ منم نمیبینی …

خواستگاری صابر عبدلی از شیرین و مهریه شیرین
در بخش دیگری صابر عبدلی وارد اتاق می شود و با ظاهرش شیرین را اندکی میترساند

شیرین که از این وضعیت کلافه شده است

میگوید بعد اینکه همه چی درست شد ، تو چی میشی ؟

چیکار میکنی ؟

صابر هم به شوخی میگوید : هیچی دیگه منم میرم ساوه و میشم

داماد همون صاحب کارم تو ساوه و شش هفت تا بچه گوگوری مگوری و…

که شیرین ناراحت میشود و میگوید : درست صحبت کن ، من هنوز دیوونم ها …

صابر هم میگوید : منم هنوز دیوونم ، دیوونه تو ام.

بعد از آن صابر میگوید به شیرین علاقه دارد و دوست دارد بااو ازدواج و به او خدمت کند

شیرین وقتی به اینجا میرسد میگوید مهریه من یک اسلحه است و یه گلوله توی مغر قباد

مهریم رو هم قبل از عقد میخوام ، که صابر شرط او را قبول میکند

پس از آن شیرین می گوید همه چیز زیر سر اکرم است

و دلش میخواهد بداند او کجاست و چه غلطی میکند.

پس از آن شیرین میگوید : میخواهد از آنجا برود و خودش میداند چیکار کند

و از صابر میپرسد که تا تهش هست یا نه ؟

که صابر میگوید تا تهش هست و کمک شیرین میکند

و از شیرین قول میگیرد که قرص هایش را به موقع بخورد

سروان آقا پرویز عاشق اکرم می شود
سروان آقا پرویز به خانه ی اکرم میرود تا از او خبری بگیرید

و به او ابراز علاقه میکند ، اکرم در ابتدای کار باور نمیکند ؟

ولی پس از آن حرف هایش را باور میکند

لو دادن اینکه بزرگ آقا توسط نصرت و قباد به قتل رسیده است
و قضیه اینکه نصرت و قباد ، بزرگ آقا دیوانسالار را کشته اند را بازگو میکند

و قضیه ی اینکه نصرت ، پدر قباد است را نیز به سروان آقا پرویز میگوید.

قباد و سرهنگ تیموری نقشه ی پاپوش برای هاشم خان و دستگیری فرهاد را میکشند
قباد از سرهنگ تیموری میخواهد تا بار مواد مخدری برای هاشم جاسازی کند

و به این بهانه او را دستگیر کنند و در ازای آن زمین و درصدی از یک تجارت را به او میدهد.

همچنین قضیه ی تصمیم فرهاد برای فراری دادن دکتر مصدق را نیز برای تیموری شرح میدهد.

و تصمیم میگیرند جوری وانمود کنند که در یک تاریخ میخواهند مصدق را به تبعید ببرند.

تا در آن روز مچ فرهاد و دوستانش را بگیرند و آن ها را دستگیر کنند.

شیرین و خبر بارداری اکرم از قباد
شیرین و صابر عبدلی می روند تا اطراف عمارت دیوانسالار سر و گوشی آب بدهند.

که شیرین از یکی از کلفت ها میچرسد اکرم چه شده است

و او نیز ماجرای رسوایی اکرم و صیغه شدن برای قباد و بارداریش را میگوید.

هوشنگ و ماجرای رفتن مادر حمیرا به خانه مهری زن صیغه ای هوشنگ
هوشنگ هم در خانه پدری شهرزاد می رود تا به مهری زنگ بزند و مهری ماجرای آمدن مادر هوشنگ را میگوید

ولی چون فکر میکرده او خواهر بزرگ هوشنگ است ، درست او را معرفی نمیکند

هوشنگ هم شک میکند که مادر شهرزاد به خانه زن صیغه ای اش رفته ولی مطمئن نیست

پیدا کردن راهی برای فهمیدن تاریخ انتقال مصدق به احمدآباد
سهراب یکی از اعضای تیم فرهاد که تصمیم به فراری دادن مصدق داشتند ، نیز خبری می آورد

که دوستی دارد و به واسط ی او میتوانند تاریخ بردن مصدق به تبعید را بفهمند.

دعوای وکیل صدق نوری و صابر و طرفداریشیرین از صابر و معرفی صابر به عنوان شوهرش
وکیل خانوادگی دیوانسالار بخاطر خروجشان از دفتر و رفتن به خانه دیوانسالار ، شیرین و صابر

را ملامت میکند و در همین موقع صابر که میخواهد دخالت کند توسط وکیل صدق نوری

مورد خطاب قرار میگیرد و میگوید : شما چیکاره ای که خودتو نخود هر آشی میکنی

این باعث میشود شیرین واکنش نشان دهد و صابر را شوهر آینده خود معرفی کند.

قطع رابطه هوشنگ با زن صیغه ایش
هوشنگ برای دیدن مهری به خانه اش میرود که متوجه می شود

او خانه را خالی کرده و به شهرستان رفته است.

فرهاد و شهرزاد در مورد اعدام ، گذشته واتفاقاتی که دارد می افتد

و همینطور نقشه فراری دادن مصدق حرف هایی میزنند

تیموری ، بهبودی و ماجرای نقش هاشم در فراری دادن ثریا
تیموری و بهبودی با هم قراری دارند که در آن مواد مخدری که

برای گوشمالی هاشم خان لازم است را بهبودی به تیموری بدهد.

در همین میان تیموری ماجرای کمک هاشم خان به فراری دادن همسر بهبودی را برای بهبودی شرح می دهد.

وقتی بهبودی به خانه بر میگردد نامه ای از سمت همسرش ثریا به او می رسد

که در آن او را تهدید کرده که اگر خیال بدی به سر او بزند

اسنادی که از کار های غیرقانونی او دارد را یکی از افراد امین او منتشر میکند.

که این سبب عصبانیت زیاد بهبودی و شلیک به در و دیوار خانه می شود.

دیدار با دوست سهراب که با دکتر مصدق در ارتباط است
سهراب و فرهاد برای اطلاع از وضع دکتر مصدق به دیدن دوست سهراب می روند

که متوجه تاریخ تبعید او شوند و دوست سهراب این موارد را به آنها میگوید.

سروان آقا پرویز به کمک خواهر اکرم ، نامه ای را به شهرزاد می رساند تا شهرزاد همراه با شیرین به دیدن اکرم برود.

خلاصه داستان قسمت ششم از فصل سوم سریال شهرزاد
در قسمت ششم از سریال شهرزاد در ابتدای داستان فرهاد و سهراب به اطراف زندان می روند

تا در مورد محل زندانی شدن دکتر مصدق و رفتار های مورد نظر اطلاعاتی بدست آورند

سپس اطلاعات بدست آمده را در جمعشان برای بقیه میگویند.

تا برای نقشه ی فراری دادن دکتر مصدق برنامه ریزی کنند.

اصغر شاگرد مغازه ی هاشم خان ، نیز به اطراف مدرسه دختر هاشم می رود تا او را ببیند.

پس از آن اصغر پیش میترا و دوستش می رود و سلام میکند که دوستش میفهمد

و خداحافظی میکند تا این دو با هم حرف بزنند. بعد از آنکه میترا به اصغری میگوید به خواستگاری اش بیاید

مردی به میترا بد نگاه میکند که اصغری دستش را میگیرد و با او دعوا میکند

و همینکه میترا خانم می رود اصغری نیز میترسد و از آن مرد عذرخواهی میکند.

درد دل های هاشم و فرزندش فرهاد
هاشم خان در خانه سراغ فرهاد را میگیرد و پس از آن به اتاقش میرود تا باهم گپ و گفت پدر و پسری ای داشته باشند.

هاشم ماجرای عاشقانه هایش با بلقیس دیوانسالار را میگوید.

و اینکه بخاطر او به دار و دسته ی بزرگ آقا رفته است.

همچنین به او میگوید خیلی مراقب باشد تا دوباره شهرزاد را از دست ندهد.

همچنین خود را مقصر این اتفاقات و داستان های بین قباد و فرهاد و شهرزاد می داند

و به همین دلیل از او معذرتخواهی میکند.

همچنین در بخشی سخن بسیار زیبایی میگوید :

انسان هر چقدر به روشنایی نزدیکتر می شود ، تاریکی های وجودش را بهتر میبیند و به آنها پی میبرد.

در همین حین ، دو نفر می آیند و زیر ماشین هاشم خان بسته هایی را جاسازی می کنند.

سفر هاشم خان و اصغری به کاشان برای تجارت فرش
صبح زود هاشم خان بیدار می شود تا به سمت کاشان حرکت کند که

در حیاط منزلشان ، مرضیه خانم می آید تا آقا هاشم را بدرقه کند

که میگوید کاش نمیرفتی چون خواب بدی دیدم.

که در نهایت برای هم کمی حرف های عاشقانه می زنند

دستیار سروان آقا پرویز همچنان به دنبال هاشم خان است و او را تعقیب میکند.

آقا هاشم اصغری را پس از اینکه جلوی خانه میبیند از او میخواهد تا قالیچه ای را از اتاق کناری بیاورد

که در خانه میترا خانم را میبیند و میترا خانم از او میخواهد هوای هاشم خان را داشته باشد

که در اینجا اصغری و میترا نیز به هم ابراز علاقه میکند ( داره یواش یواش هندی میشه سریال شهرزاد)

اصغری و هاشم خان به سمت کاشان حرکت میکنند.

فرهاد نیز صبح زود بر میخیزد و تفنگش را بر میدارد و حرکت میکند.

خواستگاری اصغری از میترا دختر هاشم خان
اصغری در مسیر با هاشم خان در مورد ازدواج حرف میزند

و در نهایت میترا خانم را خواستگاری میکند

که در ابتدا باعث عصبانیت هاشم خان می شود

اما پس از آن هاشم خان از او میخواهد سوار ماشین شود

نقشه فراری دادن مصدق توسط فرهاد و دوستانش عملی می شود
سهراب و فرهاد جلوی زندان منتظر خروج مصدق اند که سهراب میگوید ترسیده است و نمیداند چرا آنجاست.

که در همین حین اتومبیلی که مشکوک به حمل دکتر مصدق است از زندان خارج می شود.

هاشم خان و اصغری با هم در راه حرف هایی میزنند که در همین حین هاشم خان میگوید

نظر میترا خانم شرط است و اصغری نیز با دیدن موافقت هاشم خان دست ایشان را میبوسد.

فرهاد و سهراب نیز در حال تعقیب اتومبیل حامل دکتر مصدق اند.

دستگیری هاشم خان و اصغری بخاطر پاپوش حمل مواد مخدر
در ایست بازرسی نیز هاشم خان را متوقف میکنند و ماشین هاشم خان را میگردند.

که مواد مخدری که شب قبل افراد ناشناس جاساز کرده اند را می یابند.

و اصغری و هاشم خان را دستگیر میکنند.

فرار هاشم خان از پاسگاه توسط افراد ناشناس
در حین بازجویی افرادی با صورت پوشیده به پاسگاه حمله میکنند و هاشم خان و اصغری را فراری میدهند.

فرهاد و سهراب نیز صورت هایشان را می پوشانند

دیدار هاشم خان و شاپور بهبودی در خرابه های میان کویر
هاشم خان را نیز به جایی نامعلوم منتقل میکنند و در آنجا هاشم خان شاپور بهبودی را میبیند

دستیار سروان آقا پرویز نیز از یک بلندی میرود و از آنها عکس بر میدارد.

شاپور بهبودی و هاشم خان در مورد اینکه بهبودی از کجا فهمیده است

هاشم خان را دستگیر کرده اند و چرا او را نجات داده است حرف می زنند.

و شاپور بهبودی نیز در نهایت شروع به درد دل هایی

که همیشه برای افرادی که میخواهد آنها را بکشد میکند.

و در نهایت میگوید فقط یک نفر را دوست داشتم که ثریا بود و تو او را از من دزدیدی

هاشم خان میگوید من علاقه ای به شنیدن حرف هایت ندارم که در همین حین

با اشاره بهبودی نوچه هایش اسلحه به دست هاشم خان را نشانه میگیرند.

و هاشم خان هم از نفرت ثریا به بهبودی میگوید

قتل دوستان فرهاد توسط ساواکی ها
در همین حین سهراب که با فرهاد است میگوید که این ها

همه نقشه است و او آنها را لو داده است

که این سبب میشود فرهاد با فرار به سمت جلال

و دوستانش به آنها بگوید سهراب خیانت کرده است.

ولی دیر شده و پلیس ها اسلحه به دست جلال و دو دوستش را میکشند

کشته شدن اصغری و هاشم خان توسط بهبودی و عکس گرفتن دستیار سروان آقا پرویز
همچنین در همین حین افراد شاپور بهبودی ، شروع به تیراندازی به سمت اصغری میکنند و او را نیز میکشند

پس از آن تیراندازی به سمت هاشم خان را شروع میکنند و او را نیز میکشند.

و شهربانی چی ها سهراب را نیز میکشند و فقط فرهاد را زنده دستگیر میکنند.

و او را زیر مشت و لگد میگیرند. شهرزاد در همین حین از خواب میپرد.

اصغری و هاشم خان در آغوش یکدیگر جان میسپارند.

این قسمت را به جرات میتوان غم انگیز ترین قسمت شهرزاد دانست.

 

خلاصه داستان قسمت هفتم از فصل سوم سریال شهرزاد
خلاصه داستان قسمت هفتم از فصل سوم سریال شهرزاد

در ابتدای قسمت هفتم میترا و خواهر کوچک شهرزاد در حال حرف زدن و پرو کردن لباس عروس برای میترا هستند.

و در مورد ازدواج میترا با اصغری حرف میزنند.

مادر شهرزاد و مادر هاشم نیز در حال آماده کردن غذا و صحبت درباره خاطرات و طبع و اشتهای آقا هاشم و آقا جمشید هستند.

خبر مرگ آقا هاشم و دستگیری فرهاد به شهرزاد می رسد
شهرزاد نیز در بیمارستان با خانه ی دیوانسالار تماس میگیرد و از بتول خانم میخواهد گوشی را در گوش امید بگیرد.

که در همین حین که دارد صدای پسرش را میشنود ، ماموری از شهربانی می آید و به او میگوید خبر بدی برای او دارد.

و پس از آن شهرزاد به سرعت به خانه میرود و با چهره ای اشک آلود ، در حیاط خانه در حالی که مادرش و مرضیه خانم

و خواهرش و میترا به او مینگرند به زمین می افتد و از باغچه خاک برداشته و روی سرش میریزد.

ملاقات سرهنگ تیموری و فرهاد در زندان
در صحنه ای دیگر سرهنگ تیموری در زندان به دیدن فرهاد می رود و با او به صحبت در مورد جرائمش و … می پردازد.

و از او میخواهد همدستانش را معرفی کند ، که او نیز میگوید همه را نوشته و فقط همان است.

که تیموری دستور بر زدن او میدهد و از زندان خارج می شود.

خانه ی هاشم خان تبدیل به ماتم خانه شده است ، مرضیه خانم و میترا به شدت در حال زاری و گریه هستند.

که هوشنگ وارد می شود و وسایلی که ژاندارمری به او داده است و وسایل آقا هاشم و اصغری است را به آنها بدهد.

پس از آنکه شهرزاد از اتاق خارج می شود ، حمیرا شروع به انتقاد از برنامه ریزی فرهاد برای فراری دادن مصدق میکند.

و اینکه باورش نمی شود آقا هاشم افیون و مواد مخدر قاچاق میکند.

رسیدن نامه ی عاشقانه اصغری به دست میترا دختر هاشم خان
شهرزاد هم از بین وسایل آقا هاشم و اصغری ، نامه ای که اصغری به میترا خانم نوشته است را به او میدهد تا بخواند.

شهرزاد وسایل آقا هاشم را به زیرزمین میبرد و شروع به بررسی آنها و اشک ریختن و یادآوری حرف های آقا هاشم میکند.

شیرین و عبدلی نیز که از شنیدن این خبر خیلی ناراحت هستند. در حال مرور خاطرات آقا هاشم و اشک ریختن هستند.

ماجرای قتل هاشم خان و همکاری بهبودی و قباد در قاچاق مواد مخدر به سروان آقا پرویز می رسد
سروان آقا پرویز نیز به دیدن دستیارش می رود با عصبانیت از او توضیح میخواهد در مورد حوادث اخیر

که او نیز ماجرای قتل آقا هاشم توسط بهبودی و در جاده قم و همچنین سایر موارد را برای او توضیح میدهد.

و عکس ها را نیز به سروان آقا پرویز نشان می دهد و حرف های بهبودی را در مورد شراکتش با قباد در حمل و نقل مواد مخدر

و سایر موارد را نیز برای سروان آقا پرویز توضیح می دهد. سروان آقا پرویز پس از دیدن عکس ها بسیار خوشحال شده و از او تشکر میکند.

نصرت جویای ارتباط قباد با ماجرای قتل هاشم خان و دستگیری فرهاد می شود
نصرت نیز با عصبانیت به دیدن قباد می رود و روزنامه و داستان قتل هاشم را به او نشان میدهد و از او توضیح میخواهد.

که قباد میگوید این نقشه ی او نبوده و او نخواسته بود ، آقا هاشم بمیرد.

و با عصبانیت به تیموری زنگ میزند و او را مورد فحاشی قرار میدهد.

پس از آنکه تیموری تماس را بر روی قباد قطع میکند ، قباد به نصرت میگوید چند نفر را بردار و او را بکشند.

که نصرت میگوید تیموری از کشتن هاشم نفعی نمیبرده است

اعتراف شاپور بهبودی به قتل هاشم خان و قطع همکاری قباد با او
که قباد در آن لحظه میفهمد قتل هاشم کار بهبودی است و به دیدن او در خانه اش میرود.

و از او علت قتل هاشم را جویا می شود که شاپور بهبودی میگوید عمه بلقیس

و همسرش ثریا بخاطر ماجرای فراری دادن ثریا و تیموری بخاطر اینکه ماجرا را برای او شرح داد

و خود قباد بخاطر ماجرای جاساز ، در این قتل سهیم هستند.که قباد به او میگوید اینکه زنش حاضر شده با هاشم فرار کند و با او نماند.

جوابش را باید خود شاپور پیدا کند و به هاشم ارتباطی نداشته است. و پس از آن شراکت و همه چیز را با او تمام میکند.

در راه برگشت ، قباد حرف هایش با بهبودی را برای نصرت شرح میدهد و نصرت میگوید در مورد پایان شراکت کار خوبی کرده است.

و در مورد قتل هاشم نیز گفت به وقتش با بهبودی تسویه حساب میکنیم

قتل دارمی به دست سروان آقا پرویز
سروان آقا پرویز و دارمی دستیارش با هم به دیزی سرا میروند و او دارمی را به دیزی دعوت میکند و میگوید تا میتواند بخورد.

سپس او را به خانه اش می رساند و از او میخواهد گزارش را مهر و امضا کند و انگشت بزند.

همچنین عکس ها و دوربین را هم به او بدهد. پس از اینکه دارمی حرکت میکند او را زیر می آورد و میکشد و فرار میکند.

دادن خبر مرگ هاشم خان به فرهاد دماوندی توسط سرهنگ تیموری
تیموری دوباره به ملاقات فرهاد می رود و از او میخواهد اعتراف کند که فرهاد حرف های سابقش را میزند.

تیموری خبر مرگ پدر فرهاد را در همان لحظه به او میدهد که فرهاد باور نمیکند

و میگوید تو میخواهی مرا آزار بدهی که تیموری روزنامه را به او نشان میدهد.

و میگوید آنها شبیه هم هستند با این تفاوت که تیموری در بدست آوردن مریم

ناموفق بود ولی فرهاد تواسنت شهرزاد را تصاحب کند.

ولی یک بچه را نیز بی مادر کرد که این جرم سنگینی است. فرهاد از او یک سیگار میخواهد.

که وقتی او سیگار را می دهد دستش را دور گردن او می اندازد

و میخواهد او را خفه کند که او همکارانش را صدا میزند و به کمکش می آیند.

سپس او را میزند و میگوید مسبب همه ی این اتفاقات عشق فرهاد و شهرزاد است

و اگر او به تصاحب شهرزاد اصرار نمیکرد الان پدرش و اصغری نیز زنده بودند.

و میگوید دلش برای مرضیه خانم میسوزد که هنوز کفن آقا هاشم خوش نشده

باید شاهد اعدام فرهاد باشد که فرهاد با عصبانیت میگوید دلت برای خودت بسوزد.

اجازه ندادن به قباد برای شرکت درمراسم هاشم خان توسط شهرزاد
فرهاد وقتی در زندان تنها می شود ، شروع به اشک ریختن بخاطر از دست دادن پدرش میکند.

در قبرستان همه بر سر مزار آقا هاشم و اصغری گرد هم آمده اند

و مرضیه خانم و خانواده اش و همچنین مادر اصغری در حال گریه و زاری هستند.

که وکیل صدق نوری سروان آقا پرویز را میبیند و نگران شیرین خانم و صابر عبدلی می شود ، همچنین اکرم نیز به زایمانش نزدیک می شود.

و مادرش قابله را برای کمک به وضع حملش خبر میکند. قباد و دار و دسته اش در همین حین برای عرض تسلیت به سسر مزار آقا هاشم می آیند.

که شهرزاد به مقابله با او می شتابد و با یادآوری اینکه این کار ها زیر سر اوست به او میگوید گورش را گم کند.

که این واکنش شهرزاد باعث می شود قباد برگردد و در سر مزار حاضر نشود.

پس از اتمام مراسم ، حمیرا می آید و میبیند که هوشنگ بر سر مزار آقا جمشید

در حال گریه و زاری است که او را دلداری میدهد و با هم به سمت ماشین میروند.

همچنین شهرزاد میگوید دیر تر باز میگردد که مادرش میگوید نگران می شود.

و همین سبب می شود وکیل صدق نوری بگوید من ایشان را میرسانم.

پس از رفتن سروان آقا پرویز ، شیرین پیش شهرزاد می رود و به او تسلیت می گوید.

که شهرزاد نگران شده و میگوید خطرناک است و نباید شیرین به آنجا می آمد.

شیرین میگوید مطمئن است قباد در این ماجرا ها دست دارد و در مورد ماجرای فرهاد نیز با اون همدردی میکند.

تولد فرزند اکرم و خوشحالی سروان آقا پرویز
و میگوید در پی این است که اکرم را بیابد تا شهادت را پس بگیرد که شهرزاد میگوید اکرم پیغام فرستاده بود.

و درخواست دیدن هر دو ما با هم را داشته است ، سروان آقاپرویز به سرعت خود را به خانه ی اکرم می رساند

که در همین حین اکرم بچه اش را به دنیا می آورد و سروان آقا پرویز

پس از دیدن سلامت اکرم و بچه اش شروع به رقص و خوشحالی میکند.

خلاصه داستان قسمت هشتم از فصل سوم سریال شهرزاد و آنچه در این قسمت خواهیم دید
سروان آقا پرویز برای بچه اکرم برنامه هایی دارد تا او را به وقت مناسب معرفی کند

شهرزاد و سرهنگ تیموری با یکدیگر جلسه ای دارند که با عصبانیت شهرزاد پایان می یابد

شهرزاد و شیرین به کمک صابر عبدلی به دیدن اکرم می روند.

شیرین نیز در مورد آزادی فرهاد نقشه هایی دارد که با شهرزاد در میان می گذارد.

فرهاد دماوندی را نیز به دادگاه میبرند تا بخاطر جرمش در مورد او قضاوت شود.

و شهرزاد و فرهاد قبل از این جلسه ی دادگاه با هم ملاقاتی دارند.

شیرین پس از ملاقات با اکرم در مورد اینکه قباد و نصرت بزرگ آقا را به قتل رسانده اند

مطلع می شود و این حال او را بسیار خراب میکند.سروان اقا پرویز نیز به خاش تبعید می شود

شیرین برای قتل قباد و نصرت برنامه ریزی میکند

شهرزاد در مورد آزادی فرهاد مجبور می شود از قباد خواهش کند تا به او کمک کند

  • جوایز: 6 برنده و 13 نامزدی
  • زبان: فارسی

هنوز نظری ثبت نشده است.

اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه داستان فیلم را اسپویل می‌کند؟

چرا بعضی فیلم و سریال ها صدا ندارند؟

از پلیر های قدرتمند و بروز مثل VLC و KMP استفاده نمایید.

اشتراک تهیه کرده ام اما هنوز فعال نشده ؟

اگر مشکلی در فعال شدن اشتراک بعد از پرداخت موفق دارید از طریق بخش تیکت ها در پنل کاربری مشکل را با پشتیبانی در میان بگذارید تا سریع ترین وقت ممکن حل شود.

آیا فیلم مورد نظر مارو قرار میدهد؟

بله فیلم و سریال درخواستی خود را از پنل کاربری درخواست دهید تا قرار گیرد.

چرا از خارج از کشور نمی‌توانیم دانلود کنیم؟

برای مسائل کپی رایت دسترسی دانلود از خارج ایران بسته میباشد لذا اگر از ابزار های تغییر IP استفاده میکنید آنرا خاموش کرده و با IP ایران وارد سایت شوید.

pwa